اینجا صحنه نمایش است! ما همه روی سن هستیم!
ما همه یک تکه از کتاب موسیقی جهانیم.
هرکدام قرار است نُتی از این کتاب را بنوازیم
اصلا ما هرکدام یک نُت هستیم، که باید جای درستمان را بیابیم
تا این موسیقی آوای حقیقیش باشد، باید بدانیم روی کدامین خطوط قرار داریم،
نکند ضرب ها پایان پذیرد و ما همچنان پرسه زنان به دنبال جایگاهمان باشیم؟
بیا سکوت کنیم، بیا چشم هایمان را ببندیم،
بیا هرچه در دلمان سنگینی میکند رها کنیم ،بیا بگذاریم قلبمان، قلب جهان را لمس کند،
صدای رعد را میشنوی؟ چیلیک چیلیک باران را چه؟ و صدای رقص باد میان شاخه ها
لغزش گل ها میان دستان نسیم و صدای جیرجیرک ها دراعماق شب
صاعقه که جهان را منور میکند دیدی؟
این ها همه و همه برای به نمایش گذاشتن موسیقی تو حاضرشده اند
سکوت کن!
بگذار قلبت سازش را بیابد،
اوج این موسیقی صدای تپیدن دلت است و مهربانی راز کوک این قسمت
جهان با ما تلاوت می کند، بیا...بیا ساز موسیقی ات را پیدا کن
همه با هم سرود میخوانیم،
سرود زیستن، سرود موجودیت
سرود خدا
قلبت را کوک کن!
زمان نمایش نزدیک است
نزدیک....!
* تا میتوانیم مهربان باشیم...