مثلا کسی را ببینیم، حرفی یا خبری بشنویم و تمام وجودمان پر شود از شعف! مثلا در امتحانمان نمره خوب بگیریم، چیزی که دوست داریم را بخریم، از کسی که دوستش داریم "دوستت دارم" بشنویم، در جمعی کلی بخندیم، با کسی که دوستش داریم قدم بزنیم ، کاری کنیم که خوشحالمان میکند و کلی چیزهای کوچکی که شادی های بزرگ لحظه ای به همراه دارند . در آن لحظه است که احساس خوشی داریم و دنیا برای لحظه ای زیباترین مکان است برای زندگی، کاش میشد در همان لحظه، دقیقا در آن لحظه جادویی احساس را گرفت و توی شیشه ای حبس کرد. همان احساس فوق العاده پر از لبخند را میگویم! بعد هروقت دنیا سرلج افتاد، هروقت آن احساس لحظه ای قشنگ پرکشید و چیزی جز خاطره از آن باقی نماند، هروقت باز پرت شدیم به وادی این روزمرگی، یواشکی در شیشه را باز کنیم و بو بکشیم و باز پُر شویم از آن...
بعد تمام عطرفروشی های دنیا عطر انواع "احساس" میفروختند. دم در مغازه هایشان وقتی تِستِر دست مردم میدانند میگفتند "خانم عطر شادی میخواین؟"آقا عطر رضایت از زندگی میخواین؟ و خیابان ها پر میشد از مردمانی که بوی لحظات ناب میدادند و با هر رایحه لبخند مینشست برلبانمان. دنیا میشد شهر لبخند و دیگر غم جایی نداشت، خاطرات خوب همیشه خوب میماند ، معتاد میشدیم به احساس های خوب، معتاد میشدیم به همیشه لبخند زدن ، و هر صبح روزمان را با خوشی شروع میکردیم و مردم شهر خوشبخت میشدند.
کاش میشد احساس های خوب لحظه ای را عطر کرد....