قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح
من "انسانم"  
همانی که خدا برای ساختنش آفرین گفت برخودش،
همانی که فرشتگانی که پاک محضند و نور خالص،دربرابرم زانو زدند. همانی که ابلیس با آن غرورکاذبش حرف خدای بزرگ را زمین انداخت و خم نشد     
 من "انسانم"  
خون سرخی در رگانم جاریست که نشان گل های سرخ را دارد،
چشمانی که عکس آسمان را حمل میکند و قلبی که با هرضربانش زنده بودنم را فریاد میزند . خدا برایم مقامی داد بس بزرگ   مرا "اشرف مخلوقات" نامید،  مرا برد روی قله ی آفریده هایش  ارج نهید برای خلق من افتخارکرد به همه ی مخلوقاتش نشانم داد    
 
 فَتَبارَکَ الله اَحسَنَ الخالِقین 

 اما
این من یا بهتر بگویم همان "انسان"  بجای اینکه برای خدایم ثابت کنم بهترینم و همانی باشم که میخواهد به دنبال همان ابلیسی راه افتادم که "لعن" شدست . مرا از قله ای که خدا با نور برایم ساخته بود پایین انداخت و روی کوهی پر از غرور و حسادت و گناه برد، و چه خیال خامی که خود را بالا میدیدم! چقدر دستهای خدا را که به رویم درازشده بود پس زدم و چقدر صدای خدا را نشنیده گرفتم سقوط کردم به مردابی که خودم باعث شدم  و من ماندم و قهقه ی آن نفرین شده....اما خدای من با همه ی سیاهی هایم به سویم لبخند زد و درآغوش گرفت  و در گوشم گفت: به سویم که برگردی باز هم برترین مخلوقاتی.
 
 
 
   
  
 
 



 *  من جای خدا بودم روزی هزاربار از خلق انسان پشیمان میشدم 
 *شرمم می آید... 
*خدای من بی نظیر است...
  • شاهزاده شب

انسان

قصر

یاران شاهزاده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

.::AvA::.