قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۹۳ مطلب با موضوع «قصرنوشت» ثبت شده است

"صراط المستقیم" حمدت را این روزها بیشتر حس میکنم. "راه راست" که همه اش راه بی گناه نیست، راهی که برایش "هستم" راهی که قلبم برای آن خلق شده، راهی که روحم باید طی کند. "از تو یاری میجویم" را نیز بیشتر لمس میکنم که یاورم باش  تا راهم راه دیگری نباشد با قلبی که برای راه خودم است که آشوب بازاری می شود که آن سرش ناپیدا...



**  إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿۵﴾

     اهدِنَا الصِراطَ المُستَقِیمَ ﴿۶﴾

  • شاهزاده شب

همیشه تو را مثل خورشید تجسم میکردم، برایم نور بودی ، اگر میگفتند تو را بکشم مدادرنگی زرد بود و یک صفحه سفید ولی هیچوقت نکشیدم فقط خیال کردم، میگفتند گناه است! لبخندت برایم شبیه پیرمرد مهربان قصه ها بود که یخ ناامیدیم را آب میکرد، و چشمکت برایم ستاره ای بود در شب تار،میدانم می گویند جسم نیستی، حتی نور هم نیستی. میدانم چیزی فراتر از همه خوبی هایی، میدانم لبخندت گرم تر از همه لبخندهای دنیاست، به چشم دیده ام به دل لمس کرده ام. بذار مردم هرچه میخواهند بگویند، ولی من که میدانم تو شکل همه چیزی، تو شبیه هوایی وقتی داخل ریه هایم میرود و زندگی میبخشد، تو شکل ریشه ای که رشد میکند و سبز میشود . تو  شاید همان آبی که می گویند مایه حیات است، مگر نه اینکه اگر در قلبمان نباشی روحمان حیاتش را از دست میدهد؟ مگر نه اینکه وقتی تیغه ی آفتاب مشقت میتابد تشنه ی وجودت میشویم؟  یا شکل چشمانمی که هر بار پلک میزنم معجره ی "بودن" را میفهمم. تو اصلا شبیه صدایی وقتی "تپ تپ" می کند و فریاد زیستنم را سر می دهد....

آری همین است ،کاغذ سفید برمیدارم با مدادرنگی زرد، یک قلب میکشم با پرتوهای آفتاب ، یک قلب زرد، یک قلب پرنور،یک قلبی که معجزست، یک قلبی که همه چیز است، یک قلبی که خداست....


  • شاهزاده شب

شب بود، ستاره ی آبی چشمک میزد ، تا حالا ندیده بودمش، ستاره آبی تو چشمام زل زده بود و می خندید، صدای خندش تا قلبم می رسید، لبخند زدم اونم لبخند زد، برام حرف میزد، ستاره آبی انگار یه نشونه بود . گفتم تو آسمون ستاره آبی دیدم چقد شاد بود گفت ستاره ی من بود فرستادم مراقبت باشه و بجای من نگات کنه. ستاره آبی خیلی کوچیک بود ، شاید کسی حواسش بهش نباشه و نبینتش، همه فقط اون زرد و سفیدا رو میبینن و فکر میکنن اونا قدرتمندترن. اما انگار یه آسمون بود و یه ستاره ی آبی . یه شب بود و یه رنگ آبی . یه رنگ آبی درست مثل دریا یه رنگ آبی درست مثل دلت. ستاره ی آبی خیلی کوچیک بود  و فقط من دیدمش فقط من حسش کردم.

میدونی چیه؟

ستاره آبی کوچیک بود اما ....اما من که میدونم ستاره های آبی درخشانترین و داغ ترین ستاره های عالمن...من که میدونم...


ستاره آبی

  • شاهزاده شب

ما با انتخاب هایمان زندگی می کنیم و با انتظارهایمان نفس می کشیم. زندگی بین این دو خلاصه می شود، ما هر روز، هر ساعت حتی هر ثانیه در حال انتخاب کردنیم، و با همین انتخاب های کوچک مسیرهای مختلفی را رقم می زنیم. به ازای انتخاب هایمان انتظار می کشیم، راز انتظار امید است. انتخاب شغل انتظار درآمد دارد، انتخاب تحصیل انتظار موفقیت و اتمامش را به دنبال دارد، انتخاب عشق، انتظاروصال و هزاران انتخاب و انتظار که هرروزه درگیریم.پس حواسمان به انتخابمان باشد که ارزش انتظارکشیدنش را داشته باشد که بعد از نتیجه افسوس زمان هایی که منتظر بودیم را نکشیم. انتظاری که ما را به صعود برساند نه سقوط.

انتخابی در حد چه غذایی بخوریم در روز هم ممکن است تاثیر بزرگی در آینده مان داشته باشد! زندگی ما مثل شطرنج است با مهره های حساب شده و حرکت های معین. باید هرحرکتی که "انتخاب" می کنیم انتظار واکنش آن را هم داشته باشیم. انتخاب های ما پیروزی و شکست ما را رقم می زنند. اگر ما "رُخ" آفریده شدیم یعنی استعدادش هم دروجودمان نهفته است و باید کشف کنیم و مسیر "راست" را برویم ولی اگر "رُخ" باشیم و مسیرمان را مثل اسب اِل برویم قوانین زندگیمان بهم میریزد و بازی خراب می شود و همیشه یک جای کار می لنگد و ما هرروز فکرمیکنیم چقدربدبختیم! بجای اینکار توانایی منحصربفردمان را باید کشف کنیم . باید بدانیم ماموریتمان در شطرنج ِهستی چیست باید بدانیم جایگاهمان کجاست و مسیرمان چگونه! باید بدانیم تا ماتِ زندگی نشویم....


  • شاهزاده شب

دنیا پر از انرژی است! هر چیزی در جهان انرژی خودش را دارد. آدم ها نیز هم! آدم ها ذره ذره احساساتشان طیفی از انرژی هست، هر حس و پدیده ای که رخ میدهد طول موج دارد، این ها خیال نیست رفیق. دنیا فراتر از جسم و ماده ست. دنیا چیزی شبیه وهم واقعیست. قلب ها پر از همین انرژی هایی است که دیده نمی شوند ولی عجیب حس می شوند، قلب هرکدام از ما سرچشمه ی قدرت است، منشوریست که هرچقدر صاف و صیقلی باشد انرژی های جاری جهان را میگیرد و تجزیه می کند و تو میفهمی حس و حال اتفاقات را، حس و حال آدم ها را و حتی حس و حال همه ی جانداران و هرآنچه که می روید را. بدون آنکه کلامی جاری شود یا با چشمی دیده شود!

این منشور بزرگ رازها دارد و تنها کلیدش خالی از کدر بودن است. اگر کثیف شود، اگر گرد و غبار زمینی بگیرد اگر با تیرهای گناه بشکند، اگر زهر شود در جام انسانیت، دنیای آدم خلاصه می شود فقط در هرآنچه که میبیند، خلاصه می شود زندگی از روی صفحات تکراری گذشتگان! اما ... اما اگر تمیز باشد و عاری از آلودگی آن وقت است که انسان ها صورت دیگری پیدا می کنند، آنوقت است که با یک نگاه تا اعماق وجود کسی را می توان دید! میتوان زمان را در مشت نهاد میتوان رنگ قلب آدم ها را دید ، می توان با درختان حرف زد و از ستاره ها قصه ی کهکشان را پرسید . باور نمیکنی رفیق؟ باور که نباشد این منشور چیزی نمی شود جز یک شیشه ی مات و بی فایده. باور کن اطرافت سرشار از طیف های رنگیست که از همه جا منشا میگیرند: از کوچکترین سنگ که خاطرات ردپای تاریخ را دارد تا انسان ها که مجموعه ای هستند از انرژی لحظاتی که تجربه کردند، از حرف هایی که شنیدند و بر زبان آوردند ، از احساس هایی که داشتند.

شده پیش کسی بی آنکه کلامی بینتان جاری شود حس دوستی داشته باشی و دلگرمی و یا برعکس حس بدی که هرآن بخواهی دور شوی؟ مواظب انرژی هایمان باشیم. هر ذره ای از کارهایمان طول موج قلبمان را تغییر میدهد. قلب ما ، هم گیرنده است هم دهنده. هم سرچشمه انرژیست هم منشور. جوری باشیم حتی یک عبور از کنار ما همراه با لبخند باشد. ما روی نورِ جهان اثرمیگذاریم ، ما حتی با کشتن مورچه ای انرژی سیاه به جهان ِهستی میفرستیم و جهان بعدها همان را برایمان پس میدهد * ، چه برسد به شکستن قلب دیگران که واویلاست....اینجا دنیای آیینه هاست. دنیای بازتاب روحمان.! دنیای داد و ستد ! سُمباده ی ایمان برداریم و منشورجان ِمان را پاک کنیم از اسارت و بند و زنجیرهایی که چشم و دلمان را یدک می کشند و سوی چشمانمان را به تاریکی سوق می دهند! دنیا چیزی فراتر از دیده هاست، دنیا را باید حس کرد ، باید با قلبمان مزه مزه کنیم.



* فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّة خَیرا یَرَهُ و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّة شَرَّا یَرَهّ

پس هرکه هموزن ذره ای نیکی کند آن را خواهد دید و هرکه هموزن ذره ای بدی کند آن را خواهد دید.

  • شاهزاده شب

- یه آرزو کن! بلند هم بگو

خیره به آبی ِمحض شدم، آسمونو پاییدم، شن ها رو مرور کردم، قلبم مثل موج دریا متلاطم بود صداش هم کم از جاری شدن نداشت. ستاره ها دیده نمی شدن، روز بود، ولی من به ستاره ها هم چشمک زدم، دریا صدام میکرد ، نجوا میکرد و خاطراتی رو تعریف میکرد که هنور رُخ ندادن،  دریا با قدرت به ساحل می کوبید انگار که میخواست آرزوش کنم . انگار که امروز، همینجا، کنار همین آب های طوفانی نقطه عطف بود. من صدای دریا رو شنیدم، صدای چیز دیگه ای رو هم شنیدم که تو قلبم ریشه میزد، تو میدونی چی بود؟ غریب بود برام اما طعم قشنگی داشت . دریا منتظر بود، تو هم منتظر بودی ، حتی خدا هم منتظر بود. نفس کشیدم، بلند هم کشیدم، طوری که ماهی ها هم شنیدن و اومدن بالا تا بشنون،  طوری که جهان همه گوش شد تا بشنوه ...

 - دلم میخواد....دلم میخواد همه دریاهای دنیا رو باهات ببینم و وقتی تموم شد بازم برگردیم همین ساحل ، کنار همین دریا.

و دریا، با لبخند اشک ریخت...


  • شاهزاده شب

امشب فانوس آرزوهای آدم ها به بالا میرود، امشب قلمرو خدا پر از نامه است و قاصدک. امشب خدا یکی یکی فانوس ها را در دست میگیرد ، بعضی آرزوها را خاموش میکند چرا که میداند این آرزو به ظاهر چراغ است ولی حقیقتش آتشیست که ویران میکند و میسوزاند روح و جان را. برخی دیگر را روشن می کند و با یک لبخند راهی میکند ، برخی ها را نگه میدارد تا وقتی زمانش رسید روشنش کند و هدیه دهد، برخی فانوس ها را با مشعل ِ درد می افروزد تا صاحبش بداند استجابت یک آرزو گاهی بها دارد....



*آرزوها مقدسند هرچقدر محال یا ممکن، هرچقدر دور یا نزدیک، آرزو کنیم، که جهان می شنود و یاری میکند به رسیدنش!

*بیایید اعتماد کنیم به خدا که فانوس آرزویمان را طوری روشن و خاموش کند که انتهایش سبز باشد.

  • شاهزاده شب

خدا قاصدک ها را فوت کرد و دنیا پر از آرزو شد. هر آرزو یک قلب، هر آرزو هفتاد تپش در دقیقه، هر آرزو یک انسان!

ما آرزوهای خداییم، آرزوهایی که باید برسند به بالا و آسمان . خدا با هزار امید قاصدک را سپرد به آبی ها. خدا با هزار امید چشم انتظار استجابت ِ ماست، چشم انتظار قلب های آرزویی! آرزوی خدا زنده بود و نفس می کشید، آرزوی خدا راز بود، حقیقت بود ، آرزوی خدا هدف ِ همه ی نفس ها بود. همه ی تپ تپ هایی که جهان حس کرد و شنید و دفن کرد.  خدا قاصدک را فوت کرد و آرزویش را به دل آسمانی که نامش "زمین" بود ، سپرد. بذر ِ آرزوهایش را پاشید و منتظر ماند تا جوانه بزنیم ! ما هرکدام ساقه ای از آرزویش هستیم بالا میرویم ، وصل میشویم ، برای سبز شدن ِ آن گیاه ِ بزرگ که تصویرش در قلبمان است! خدا روح دمید و دعا خواند، روح دمید و امید کاشت، روح دمید و نقشه آرزویش را به قلب ها زمزمه کرد. آرزوی خدا یکی بود، مثل اقیانوس و ما قطره های این اقیانوسیم که باید جاری شویم در رود ِ آفرینش تا برسیم به اقیانوس و خدا لبخند شود...



* مواظب قلبمون باشیم... مواظب آرزوهای خدا باشیم :)


  • شاهزاده شب
قدرتمندترین سلاح بشر شاید همین کلمات باشد! کلماتی که شلیک میشود و زخم میزند یا کلماتی که درمان میکند و تسکین! شده بعد از شنیدن کلمه ای احساس خوبی کنید یا برعکس؟
هرکلمه موج دارد ، موجی که مرتعش میشود و هوا را به لرزه در می آورد، موجی که صدا میشود. از همان جنسی است که سازها مینوازند همان سازهایی که گاهی چشمانمان را میبندیم و به رویا میرویم یا گوش هایمان را میگیریم و فرار میکنیم پس چطور صدایی که از تارهای حنجره مان رد می شود تاثیری روی اطرافمان نداشته باشد؟ کلمات جادو دارند، مگر نه اینکه طلسم ها و وردها و افسون ها با کلماتند؟ هر کلمه روی تک تک اتم های اطرافمان اثرمیگذارد. هرکلمه حتی روی پرواز حشره ای اثردارد پس چطور روی انسانی که می شنود اثر نکند؟ مواظب کلماتی که جاری می شوند باشیم. بیایید با دقت با حنجره مان بنوازیم. بیایید موسیقی کلماتمان دنیا را زیبا کند، مواظب تمام جملاتمان باشیم. بیایید روح کلمات را ببینیم، کلمات ِ زشت روح را فرسوده میکند و جهان را افسرده، کلمات ِ زشت زخم میزند به لبخندها به قلب ها به احساس ها....
کلمات پر از انرژی اند ، از غم گفتن سبب می شود خودمان و اطرافمان را هاله غم فرابگیرد، گلایه کردن همیشه خودمان را ناراضی نگه میدارد و ناسزا گفتن قلبمان را تخریب میکند.  جهان را با انرژی سیاه پر نکنیم، جهان نور میخواهد و سفیدی! روح انسان ها را با کلماتمان شخم نزنیم، روح ها آسیب میبینند و ما غرق میشویم درتاریکی و جهان طعم گَس ِ نفرت می دهد، بیایید همه با هم یادبگیریم با کلاممان جادو کنیم، جادوی سفید! ما همه نوازنده ایم، بیایید طوری بنوازیم جهان سرمست شود و طعم زندگی بدهد از امروز به فکر یکایک کلماتمان باشیم. مواظب باشیم موسیقیمان گوش جهان را نخراشد، فکرکنیم و بعد بنوازیم ، روح آدم ها شوخی نیست...



* کاش میدونستیم هر کلمه چه قدرتی داره و چه تاثیری...کاش :)

وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا : 
«و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید» بقره آیه 83

وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْاءِنسانِ عَدُوّا مُبِینا :
«و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند. همانا شیطان، میانشان را بر هم مى زند. راستى که شیطان براى انسان دشمنى آشکار است» اسرا آیه 53
  • شاهزاده شب

 ای تو که روحت را دمیدی و برایم از نور قلبی ساختی که اعجاز را نمایش دهد، ای تویی که قلبم را بلدی، ای تویی که چشم هایم را روشن کردی تا مخلوقاتت را ببینم،  ای تویی که  خورشید را آفریدی تا با طلوعش هر روز نامت را فریاد بزندو مهتاب با نورش یاد دهد که در تاریکی ها هم روشنی هست.. ای تویی که از دانه ای درختی عظیم به بار میاوری و از کودکی انسانی بزرگ، تویی که حال ِ بد را خوب میکنی و دنیا را زیبا. ای تویی که همه ای، قلبمان را لبخند ببخش وعشق و کاری کن، پاسخِ همه ی حالت چطور است های جهان، خوبم شود. از آن خوبم های واقعی...


* یه لحظه هایی تو زندگی پیش میاد که آدم دلش میخواد خدا رو محکم بغل کنه  وببوسه بخاطرش، زندگیتون پر از اون لحظه ها :) 

  • شاهزاده شب

.::AvA::.