قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح
رویش گام برمیداری هر روز و هر روز 
نگاه کن به خاک!
همجنس آنی
آری همین سنگ های ریز و درشت را می گویم
همان ها که پابرهنه بروی پاهایت را میخراشد
همین خاک همیشگی!
تو از همینی، برای یافتن خودت ، زیر پایت را نگاه کن! غرور را کنار بگذار     


یک مشت خاک!
کمی آب
"انسان"
حالا خودت قلبت را بساز!


 میدانستی تو
یکی از عناصر چهارگانه این عالمی!؟ 
روح تو با روح طبیعت یکیست
تو از همان خاکی که هزاران گیاه سبز از آن می رویند
از همان خاکی که بستر رودخانه ها و دریاهاست

پس درونت آرامش یک دریا و وقار یک جنگل را دارد!
صدایشان را گوش بده!
خودت را بسپار
پیداکن



 *چیزی که میخواستم از آب درنیومد
 *لوازم مورد نیاز برای سفالگری: عشق، امید، باور!
 *پیدا کن!
 *حرف آخرت...یادته؟  باعث شده دستم نره به نوشتن...تازشم..!
  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

.::AvA::.