قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح
امروز در ایــــــــــــــن  جا  قسمتی از این زمیـــــــــــــــن خاکی!
 چیزی به نام "انتخابات" بود
  همه از آدم ها حرف میزدند!
 از لایق ها...!  از رنگ ها...!
  همه سوالی می پرسیدند: به کی رای میدی؟ و من فقط در پاسخشان لبخند میزدم  .......
 تکه کاغذ را برداشتم  نام "او" را نوشتم  کسی که با تمام وجود بهش ایمان داشتم 
کسی که همتا نداشت
  کسی که قول هایش قول بود  کسی که بی رنگ بود و شفاف  لبخندی به کلمه ای که نوشتم زدم... 
  و با تمام غرور درصندوق انداختم  

  آری...  من به "خدا" رای دادم.  

 زمینی نوشت:  شمارش شد... آن جا بودم..... باطل بشمارآمد... آه از این مردمان...!   فقط خدا...
  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

.::AvA::.