.. من عاشق زمستانم ،اما تو را عاشق تر!
تویی که خبر قاصدک هایی که فرستاده بودم را شنیدی ،تویی که دست هایت را گذاشتی روی سرم ،
تویی که گیسوی آرزوهایم را بافتی ،تویی که تاب زندگیم را هل دادی با تمام قدرت ، گفتی برو.... گفتی اگر هم بیفتی باد را خواهم فرستاد، و یا شاید پرنده ای که سوارت کند، تویی که آدم ها نشناختنت ولی تو بر قلبشان آگاه بودی، تویی که چشمکت خیلی بیشتر از چشمک ستارگانت به دلم نشست،تویی که گفتی نترس ، و دستانم را محکم گرفتی، گفتی برو من کنارت خواهم بود
آری
خدای قاصدک ها و خبرهای پرنور
من زمستان را عاشقم
اماتورا عاشق تر... :)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.