قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دژاوو» ثبت شده است

من تو را دیده بودم، چشم هایت را دیده بودم. صدایت را نفس کشیده بودم. من حضورت را حفظ بودم . میشمناختمت از همان وقتی که بودی ، همان وقتی که روحم روحت را شناخت و خواب ها را فتح کرد ، من دست هایت را لمس کرده بودم حتی اگر در این بُعد نباشد. من از زمین حرف نمیزنم ، از آن سوی رازها سخن می گویم همانجا که زندگی طور دیگری در جریان است . آن جا بود که روحمان جاری شد و ما برای ابد برای هم بودیم. من دیده بودمت، خنده هایت آشناست و راز چشم هایت را فقط من بلدم. قلبت را میخوانم . یادت هست؟ خودت خواندنش را یادم دادی در همانجایی که زمین نیست. تو رویای حقیقی ِ منی....

 دست هایت را گرفتم و جهان را عبور کردیم ، من با تو داستان ها ساختم و هر خواب شد یک کتاب ِقطور از اتفاقاتی که زمینی نیست. من نامت را از فرشته ی عدالت گرفتم، از نم نم باران که میبارد و سبز می کند این کویر خسته را، که جهان عدالت کم دارد و قلب تو گواهِ این نیازاست. من با تو جاده ها پیموده ام و راه ها ساخته ام که درجایی آنسوی پرچینِ ذهنمان پنهان شده. جهان نقشه ی مسیرمان را در رویاهایمان گنجاند و خرده های نان را روی جاده گذاشت تا دنبال کنیم و خانه ی حقیقت را بیابیم! حال تو تعبیرشدی، تعبیر ِ یک رویای بیست و چند ساله! یقینا این یک معجزه ست....


* دژاوو
  • شاهزاده شب

.::AvA::.