قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قلب» ثبت شده است

 آسمان باشیم ، قلبمان را آبی کنیم تا آفتاب روشنای راه پرندگان دلمان شود! قلبمان خورشیدی از جنس امید جا دهیم تا شب های غصه هایمان را با نور شادی پر کند، "آبی" را در لبخند دیگران بسازیم و پرواز را در خوب بودن و خوب دیدن!  آسمان باشیم با دنیا دنیا ستاره ! ستاره هایی که با هر محبت روشن می شوند.  آسمان باشیم تا دریاها برای داشتن تصویرمان غوغا کنند!  یک آسمان در دلمان جا بدهیم تا قلبمان مهتاب داشته باشد، و  حتی شب هایش هم روز باشد. آسمان باشیم و ابرهای دلمان را بتکانیم تا بارانش قلب های شکسته را مرهم شود، قلبمان را وسعت ببخشیم تا روحمان اوج گیرد تا آنچه نادیدنیست را لمس کنیم! آسمان ِ دل دیگران را سیاه نکنیم، نور امیدشان را خاموش نکنیم و هوای دلشان را خاکستر نکنیم. آبی باشیم و نور! آفتاب باشیم و روشن! هوا باشیم و نفس! آسمان باشیم و مشت مشت بهار بپاشیم به دل ها. آسمان باشیم تا قلبمان خانه ی خدا شود.

همین امروز یک آسمان در دلت جای بده، با خورشید و رنگ و ستاره هایش با عطر پرواز و رهایی اش!



  • شاهزاده شب

دستم را گذاشتم روی قلبش


                 دستش را گذاشتم روی قلبم


                            جهان، به احترام تپش هایمان ایستاد...!



  • شاهزاده شب


  قلب ما مثل یک قلک است! از همان بچگی که بزرگ شدیم،
قلکمان را پرکردیم و خیلی بیشتر از اینکه سکه بریزیم سنگ ریختیم،  سنگ های سکه نما! به خیال اینکه ارزش دارند! گول ظاهرشان را خوردیم،  هر روز قلک قلبمان سنگین و سنگین تر شد،  و ما بیشتر "زمین گیر" شدیم،  پاهایمان چسبید به زمین، چشمانمان تیره شد،وزن قلبمان بالاو بالاتر میرفت،  "سنگ های سکه نما" ساخته ی دست ابلیس بود ، به چشممان پرزرق و برق تر از سکه های خدا می آمد،  درشت تر بود، با درخشندگی خیره کننده با بهای بیشتر!   اما همین که به قلکمان می انداختیم سنگی میشد سیاه و لجنی،آنقدر قلمبان پرمیشد که راه رفتن در آسمان خدا، سخت و سخت تر میشد ،هرسنگ زنجیری به دست و پای روحمان میزد... بیا با هم قلک قلبمان را بشکنیم،  بیا بشکنیم و خالی از سنگ کنیم. خدا یک قلک جدید میدهد، و قلک قلب جدیدمان را پرکنیم از سکه های خدا  ، سکه هایی که رها میکند و سبک...  سکه هایی که ما را از این زمین جدا میکند و از غصه های زمینی رها می سازد، سکه های خدا از جنس رهایی است و آبی!
       
  بیا قلک قلبمان را بشکنیم!!



 * سه شنبه ساعت 12 شب با هم قلک قلبمان را میشکنیم!

  زیر نورستارگان...

  *گول سنگ های سکه نما را نخور فقط برای سنگینی روحت هست وفاصله گرفتن ازخدا


  • شاهزاده شب

.::AvA::.