قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

خدا  تو را بزرگ آفرید، روحت را بزرگ آفرید. خدا برایت     
یک قلب داد  تا راحت ‍‍پیدایش کنی  تا بتوانی حرف هایش را گوش دهی و مسیرت را بیابی
 تا بتوانی وقت تنهایی حرف بزنی   و باور کنی که  پاسخت را خواهد داد 
اما تو چه کردی؟
 قلبت را گذاشتی کف دستت  و راه افتادی در این زمین کوچک  و به هرکه از این زمینیان رسیدی 
دادی!  ودیگر صدای قلبت شد صدای زمینیان....
  شد هیاهوی بی ارزش
  دیگر قلبت شد زایشگاه و آرامگاه!
 زایش علاقه دروغین...نفرت...کینه....دشمنی....
 آرامگاه دوستی....مهربانی....و آسمان!
  اما خدا همچنان حرف میزد و حرف میزد  و تو همچنان نمی شنیدی و نمی شنیدی... 
و خدا همچنان لبخند میزد 
ومنتظربود که  شاید  روزی  تو صدای "هیاهو" را کم کنی تا صدای "او"  به تو برسد
 آهاااااای تو  قلبت را ببین. 
کوهی از زمین و زمینیان برای خودت ساختی  دیگر جایی نمانده  سنگینیش را حس نمیکنی؟
 روحت خم شد دیگر  خالی کن...  همه را بریز بیرون....  صدایش را نمی شنوی؟ 
چند بار قلبت از دست این زمینیان افتاد  و صدای شکستنش تمام روحت را نابود کرد؟ 
تا بحال شمرده ای؟
 و باز هم قلبت را برای آن ها امانت میدهی؟
 آهااااااااااااااااای تو  آهای من!
 باور کن  فقط خدا می تواند دست به قلبت بزند...
  گوش کن....حرف ها دارد  نظیرش را نشنیده ای  امتحان کن!     



    زمینی نوشت:  * باور کن!
 *یک بار هم که شده بده قلبت را خدا نگه دارد
 *سخته ولی شدنیه....
  *عقابی در آن سوی دنیا در آنطرف آب ها هرشب به ستاره ها نگاه می کند... میفهمم!
  * انتظار داغونمون میکنه  و اونوقت خدا....  چقد بزرگه! 
  *تازشم...!
  • شاهزاده شب

.::AvA::.