تمام ماه های سال درانتظارش هستی
و وقتی نزدیک تر می شود روزشماری می کنی
احساس می کنی خاص ترین روز دنیاست و باید احساس خاص ایجاد کند
و فکرمیکنی چگونه آن روز را سرکنی تا بیادماندنی باشد
ولی وقتی می رسد
از روزهای دیگرت هم عادی تر می شود
بعد ازهر "تولدت مبارک" منتظر یک معجزه می شوی
ولی دریغ!
وپلک که میزنی تمام می شود
و تازه یادت می افتد که یکسال بزرگ ترشدی!
نگاهی به قصرت می اندازی
دراین ۳۶۵ روز فقط ده بار قلم زدی!
و آن وقت میفهمی که چقدراحساساتت خشکیده!
چقدر دچارقحطی شده ای!
راستی چه رنگی بود؟
بـــــــــاران را می گویم
مدت هاست طعم آب را به یاد ندارم!
خدایــــــــا.......این ابرها را بتکان
قلبم یک دل سیر باران میخواهد...
زمینی نوشت: یک دل سیر باران....
زمینی نوشت: یک دل سیر باران....
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.