یه پیام از تلگرام اومد، از یکی از دوستای رادیوبلاگیا بود. یه عکس بود. تعجب کردم . عکسو باز کردم. یه جسم خاکی و رنگ و رورفته بود که یکسری عدد مبهم روش بود. بدون هیچ توضیحی. زل زدم بهش. کلی فکر اومد تو ذهنم.
از توی خاک یه چیز مدرن پیدا کرده برام فرستاده؟
یه قسمتی از یه سفینه ست که سال ها پیش سقوط کرده زمین؟
یه وسیله جادوییه که هزار سال زیر زمین بوده؟
یه تیکه از ماشین زمانه که چال شده و اون عددا تاریخشن؟
نوشتم ماشین زمان از زیر خاک پیدا کردی؟ لبخند زدم و همون ثانیه کارایی که میشه با ماشین زمان انجام داد اومد تو ذهنم، که کجاها میرم باهاش. داشتم تصمیم میگرفتم برم آینده یا گذشته. همون چند دقیقه انگار افتادم وسط یه کتاب که قرار بود همه آرزوهامون توش برآورده بشه. کلی رویا از ذهنم میگذشت. باهاش تا مریخم رفتم. اصلا کاش نمیپرسیدم چیه. کاش تو همون رویاها غرق شده بودم و نمیدونستم عکس کنتور آبه که اشتباهی ارسال شده :))
ای بابا. حیف از این کنجکاوی. :)
ولی شیوه خوبیه. برای ملت عکس کنتور آب بفرستی و واکنششون رو ببینی.