نمی دانم کجایی، نمی دانم چکار میکنی. شاید الان کنارم باشی، شاید الان مرا ببینی، شاید پیشم نشسته باشی ، شاید در مغزمی شاید در روحمی اصلا شاید جایی نرفتی و سرجایت هستی. ببخش که گاهی آزارت می دهم، ببخش که گاهی به چیزهایی که نباید زیادی اهمیت می دهم. ببخش گاهی گمت می کنم . گاهی حتی احساس می کنم ضعیفترینم . ببخش که گاهی نمی توانم قوی باشم. ببخش که گاهی مغزم را آنقدر پر می کنم از زباله که تو جایت تنگ می شود و نادیده گرفته می شوی. ببخش سرم گرم چیزی می شود که اصلا برای من و در مسیر من نیست . ببخش گاهی خودم را با وجودِ بزرگِ تو کوچک میبینم.ببخش گاهی برایم نامرئی می شوی و من فریادهایت را نمی شنوم. ببخش گاهی یادم میرود دوستت داشته باشم یادم میرود حواسم بهت باشد یادم میرود در قبال تو مسئولم. ببخش گاهی صدای دنیا و روزمرگی ، آنقدر بلند می شود که حرف های نجات بخشت را نمی شنوم . ببخش که گاهی من، خودم نمی شوم...