قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح
این متن برای این چالش نوشته شده و لازم به گفتن نیست که من بجای کی ام ! :))

آدم گاهی به جایی میرسه که احساس میکنه دیگه بعضی چیزا فقط برای خودشه، یه احساس مالکیت داره بهشون. بخاطر همینه که دیگه دستم به نوشتن نمیره چون میخوام داشته هامو بغل کنم و مراقبشون باشم و جایی جار نزنم. نمیتونم غیر این بنویسم چون جوری همه وجودمو گرفته که چیزی جز "این" به خاطر نمیارم . حالا شاید بپرسین "این" چیه. "این" زندگی الانمه، جایی که هستم و بهش رسیدم. زندگی جدیدم . اصلا نمیدونم زندگیم قبلا چطور بود. اینکه دیگه احساس و فکرم کلمه نمیشن به این دلیل نیست که حرفی برای گفتن ندارم یا حالِ دلم خوب نیست و از جور برداشتا.
اتفاقا برعکس ، خیلی حرف دارم ، ولی.... دیگه عمومی نیست. هر روز بهم میگه بنویس ولی میدونی چیه؟ من دیگه حتی رو کلمه ها هم غیرت دارم.

+ راستش درجریان نیستم کیا دعوت شدن با این حال دو تا از بلاگرا رو برای این چالش دعوت میکنم :) نگین و یکتا
  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۲)

من حتی رو کلمه ها هم غیرت دارم...
چه خوب :)
پاسخ:
ممنون :)
  • 🍁 غزاله زند
  • منم دوست دارم نوشته‌‌هات رو بغل کنم و کلی بوسشون کنم! :) 
    پاسخ:
    من الان ذوق مرگ میشم :))
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    .::AvA::.