امروز بوی سبزی تازه اومد
از کوچه...از خیابون.... وایستادم و فقط بو کشیدم
نه از اون سبزیاها... بوی سبزیِ تازه خورد شده ای که مامان ریخته باشه تو دوغ و پای گاز باشه و هَمِش بزنه و وقتی درو باز میکنی و یه نفس میکشی انگار تا اعماق وجودت و سلولات میره....از اونا ! آش دوغ زیاد پختم اینجا، دروغ چرا، یکی از یکی خوشمزه تر...حتی شاید مثل طعمِ آش دوغای مامان. ولی هیچکدوم ، این بوی سبزی رو نداشتن. نمیدونم سبزیای اینجا مشکل داره یا اینکه دستای مامان باعث میشه هر چیزی عطرِ راستکیِ خودشو بده ....
ما هفته ای یبار آش دوغ داشتیم . وقتی مامان حواسش نبود قایمکی از یخچال برمیداشتم همونطور سرد سرد هورت میکشیدم بالا. آخه مامان دعوام میکنه که سرد نخور ضرر داره دل درد میگیری! اما خب سردش خیلی خوشمزه تره.... یادمه یبار یه قابلمه ی بزرگ رو با ملاقه خوردم و تموم کردم. شب که مامان اومد برای مهموناش آش بده دید هیچی نیست ! بوی سبزیایِ آش دوغِ مامان همیشه بوی تازگی داشت حتی وقتی آش دو روز تو یخچال میموند و هر روز یکمشو میخوردیم باز تو آخرین قاشقش هم بوی مست کننده ش بود....
امروز بوی سبزیِ تازه می اومد...از کوچه...از خیابون...شایدم از یه جای دور.. ....شایدم مامان داشت آش دوغ میپخت... اون دوردورا...