قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

یک جایی تازگی ها خواندم که دانشمندان راه پاک کردن حافظه را یافته اند و تنها سوالشان این است که با پاک کردن خاطرات آیا چیزهایی در رفتار از بین میرود؟

اولش وقتی این خبر را خواندم، خوشحال شدم. با خودم گفتم چقدر خوب که آدم هرچیزی که اذیتش میکند ، هرچیزی که هر بار یادش میفتد دلش میخواهد از زندگی نامه اش حذف کند، اتفاقاتی که یادآوریش درد دارد و هزار هزار لحظاتی که تلاش کرده فراموش کند را ، پاک کند و با دلی خوش و حس بهتری به زندگی ادامه دهد . خوشحال شدم ، بقدری که انگار همان لحظه کسی با همان دستگاه اختراع شده می آید و مرا از شر خاطراتی که ازشان فرار میکنم خلاص می کند اما ...

اما وقتی بخش دوم جمله را بهتر خواندم وقتی به معنایش توجه کردم. قلبم لرزید...با نگاه دیگری به قضایا نگاه کردم. کودکی که در چاله ای میفتد و پایش زخم می شود دیگر هنگام عبور از آن مکان احتیاط می کند.

ما آدم ها با هر خاطره با هر درد یک آجر به بنای تجربیاتمان اضافه شده. اگر ما خاطره ای را پاک کنیم چگونه درسی که از آن خاطره گرفته ایم در یادمان بماند؟ هر خاطره ی تلخ ما را تغییر داده است.  خاطرات و گذشته مان مثل دست هایی خمیر وجودمان را ورزیده اند...

خاطرات ما هویت ما هستند، آدم بی هویت چطور زندگی کند؟ آدم باید که درد بکشد، باید که زخم ببیند، باید که برای اتفاق هایی گریه کند . پس بزرگ شدن چگونه است؟ مگر نه اینکه هربار زمین میخوردیم میگفتند: " اشکال ندارد بزرگ شدی"  آری بزرگ می شدیم چون  می آموختیم. آدمِ بی خاطره آدمِ ترسناکیست...

مراقب خاطراتتان باشید :)

  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۵)

  • وال کوهان دار
  • تو سریال westworld یه دیالوگ هست: " میگه چطور می تونیم از خاطرتمون درس بگیرم وقتی حتی به یادشون نیاریم؟"
    پاسخ:
    راست میگه خب :)
    از آدم بی خاطره باید ترسید
    آدم با خاطره رو میشه دوست داشت.هرچند خاطرات بد!
    پاسخ:
    درسته :)
  • خانوم ِ لبخند:)
  • حافظه ی آدما رو همون خاطرات شون میسازن. اگر قرار باشه پاک بشن، یه گوشه از خودمون پاک میشن...
    و من چقدر روزهای بی خاطره ی زیادی دارم...
    پاسخ:
    آره واقعا...
    پاک شدنش مثل از دست دادن یه قطعه از روحمونه...
  • 🍁 غزاله زند
  • چقدر قشنگ نوشتنی :) 
    منم همیشه با این متن موافق بودم و هیچوقت دوست نداشتم خاطرات بد و دردناکم رو فراموش کنم و همیشه برام ترسناک بود . . .
    پاسخ:
    ممنون :)
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • باهات موافقم...
    ضمن این که یاد ومپایر دایریز افتادم... اونجا که دیمن ذهن برادرِ النا رو پاک کرده بود اونجا که ویکی مرده بود...
    اما باز یه خلا براش مونده بود... باز هم شاد نبود بعدش...
    فکر میکنم واقعیت هم اینطور باشه
    پاسخ:
    آره دقیق همینه...
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    .::AvA::.