قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

کشیدم، گفت چیکار داری میکنی؟ لبخند زدم گفتم هیس بذار باشه!!

با تعجب نگام کرد میدونستم چی فکرمیکرد،گفتم یه روزی بهشون نیاز پیدا میکنی،

همون روزی که از ته دل صدام میزنی،همون روزی که دلت میگیره ، همون روزی که از دنیا میبری،فقط کافیه بیای و اینو نگاه کنی، و زل زد به ستاره کوچیکی که گوشه ی دفترش کشیده بودم

یازدهسالم بود فقط ،و تا وقتی باهاش همکلاس بودم،و تا وقتی بغل دستش مینشستم،سرکلاس وقتی حواسش نبود با هرچی که دستم بودمیکشیدم،گوشه های دفترش تا وقتی فارغ التحصیل شد ستاره بارون بود...ومن عوض نشدم،هنوزم که هنوزه برایهمکلاسیاممیکشمهمکلاسیای دانشگاه!هرکی که کنارم نشسته باشه یه ستاره از من یادگار داره،و برام مهم نیست حرفایی مثل "دیوونه شدی؟" "عه دفترمو خط خطی نکن" "زده به سرت " "یعنی چی؟"  "هه" "که چی بشه؟"

    هیس!!

     یه روزی میفهمی...!

 

* میای برات ستاره بکشم؟

 

 

 

 

  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

.::AvA::.