گفته بودی که 23 عددی جادوییست. معنی حرفت را نمی دانستم تا اینکه که 23 سالگیم با همه ی فراز و نشیبَش آغاز شد. روزها را با "اعتماد به جهان" گذراندم ، با امیدها و آرزوها و باور به همه ی هستی... روزهایی که گاهی سیاه بود بدون هیچ نوری، گاهی غم بود و اشک و تاریکی. اما روزهای خوب هم طلوع کرد، روزهایی که بهار مهمان دلم شد و سرما آب شد. 23 سالگیم چالش صبر و احساس و مبارزه بود. تو خوب میدانی چه آشوب بازاری بود این جنگِ داخلیِ درونم، تو خوب میدانی همه ی بلاهای طبیعی را من با قلبم حس کردم، که یخ زدم ، سوختم، غرق شدم و زیر آواری از حرف ها ماندم. تو خوب میدانی ، چرا که تو بودی آوارها را کنار زدی، آب شدی برای آتشم، گرما شدی برای زمستانم، قایق شدی برای نجاتم.
به فاصله ی دو تولد نگاهی می اندازم، طبق عادت همه ساله ام. در همه جا، حتی در پنهانی ترین قسمت ، تویی. 23 عدد جادویی نیست خوب ِ من . این جادوی حضور توست، این معجزه ی قلب خودت است. من ایمان میاورم به لبخندت ، به دست هایت که زیرگریبانِ مهربانیت نور می شود برای تاریکی زندگیم.
اکنون من برای آغاز 24 سالگیم آماده ام. میدانی؟ 24 هم عددی جادوییست ، چون "تو" حاضری.... :)
+ هر پست با یه آهنگ نوشته میشه.... این پست با این نوشته شده