قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهر من» ثبت شده است

مامان عکس فرستاده از حیاط پر از برف و ماشینی که تبدیل به ماشین برفی شده است و پایینش نوشته "فصلا عوض شدن" می خندم. ذوق می کنم. خب تا جایی که یادم است برف آمدن تا خود اردیبهشت زیاد برای شهری که در آن بزرگ شدم عجیب نیست. ولی انگار اینبار واقعا فصل ها عوض شدند. اینبار انگار یکهو تقویم ورق خورده و افتاده وسط بهمن! کولاک و قندیل های آویزان از سقف ها و مه و هر آنچه که شهری در حوالی دامنه ی کوهستان وسط زمستان می تواند به خود ببیند الان  در دومین ماه از فصل بهار اتفاق افتاده! به عکس نگاه میکنم و ته دلم به هوای آنجا می گویم دمت گرم! شاید هم سرد :) . می گویند آب و هوا روی خلقیات اهالی آن شهر تاثیر می گذارد، به همین دلیل است که شاید من اینطور شدم. غیر قابل پیش بینی، که حتی گاهی خودم، خودم را شگفت زده می کنم. حتی از شما چه پنهان گاهی از خودم میترسم! اصلا همین که در بهار زمستان می شود یعنی شهر من، هم بهار را میخواهد هم آفتاب را و هم برفش را! همین است که هیچوقت برای انجام "یک" کاری قانع نمی شوم و همزمان دلم خیلی چیزها میخواهد برای انجام دادن . چیزهای بی ربطی که در دو جهت کاملا مخالفند! دست خودم نیست. آب و هوا تاثیرش را گذاشته...

  • شاهزاده شب

.::AvA::.