من "انسانم"
همانی که خدا برای ساختنش آفرین گفت برخودش،همانی که فرشتگانی که پاک محضند و نور خالص،دربرابرم زانو زدند. همانی که ابلیس با آن غرورکاذبش حرف خدای بزرگ را زمین انداخت و خم نشد
من "انسانم"
خون سرخی در رگانم جاریست که نشان گل های سرخ را دارد، چشمانی که عکس آسمان را حمل میکند و قلبی که با هرضربانش زنده بودنم را فریاد میزند . خدا برایم مقامی داد بس بزرگ مرا "اشرف مخلوقات" نامید، مرا برد روی قله ی آفریده هایش ارج نهید برای خلق من افتخارکرد به همه ی مخلوقاتش نشانم داد
فَتَبارَکَ الله اَحسَنَ الخالِقین
اما این من یا بهتر بگویم همان "انسان" بجای اینکه برای خدایم ثابت کنم بهترینم و همانی باشم که میخواهد به دنبال همان ابلیسی راه افتادم که "لعن" شدست . مرا از قله ای که خدا با نور برایم ساخته بود پایین انداخت و روی کوهی پر از غرور و حسادت و گناه برد، و چه خیال خامی که خود را بالا میدیدم! چقدر دستهای خدا را که به رویم درازشده بود پس زدم و چقدر صدای خدا را نشنیده گرفتم سقوط کردم به مردابی که خودم باعث شدم و من ماندم و قهقه ی آن نفرین شده....اما خدای من با همه ی سیاهی هایم به سویم لبخند زد و درآغوش گرفت و در گوشم گفت: به سویم که برگردی باز هم برترین مخلوقاتی.
* من جای خدا بودم روزی هزاربار از خلق انسان پشیمان میشدم
*شرمم می آید...
*خدای من بی نظیر است...
همانی که خدا برای ساختنش آفرین گفت برخودش،همانی که فرشتگانی که پاک محضند و نور خالص،دربرابرم زانو زدند. همانی که ابلیس با آن غرورکاذبش حرف خدای بزرگ را زمین انداخت و خم نشد
من "انسانم"
خون سرخی در رگانم جاریست که نشان گل های سرخ را دارد، چشمانی که عکس آسمان را حمل میکند و قلبی که با هرضربانش زنده بودنم را فریاد میزند . خدا برایم مقامی داد بس بزرگ مرا "اشرف مخلوقات" نامید، مرا برد روی قله ی آفریده هایش ارج نهید برای خلق من افتخارکرد به همه ی مخلوقاتش نشانم داد
فَتَبارَکَ الله اَحسَنَ الخالِقین
اما این من یا بهتر بگویم همان "انسان" بجای اینکه برای خدایم ثابت کنم بهترینم و همانی باشم که میخواهد به دنبال همان ابلیسی راه افتادم که "لعن" شدست . مرا از قله ای که خدا با نور برایم ساخته بود پایین انداخت و روی کوهی پر از غرور و حسادت و گناه برد، و چه خیال خامی که خود را بالا میدیدم! چقدر دستهای خدا را که به رویم درازشده بود پس زدم و چقدر صدای خدا را نشنیده گرفتم سقوط کردم به مردابی که خودم باعث شدم و من ماندم و قهقه ی آن نفرین شده....اما خدای من با همه ی سیاهی هایم به سویم لبخند زد و درآغوش گرفت و در گوشم گفت: به سویم که برگردی باز هم برترین مخلوقاتی.
* من جای خدا بودم روزی هزاربار از خلق انسان پشیمان میشدم
*شرمم می آید...
*خدای من بی نظیر است...