قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برف» ثبت شده است

مامان عکس فرستاده از حیاط پر از برف و ماشینی که تبدیل به ماشین برفی شده است و پایینش نوشته "فصلا عوض شدن" می خندم. ذوق می کنم. خب تا جایی که یادم است برف آمدن تا خود اردیبهشت زیاد برای شهری که در آن بزرگ شدم عجیب نیست. ولی انگار اینبار واقعا فصل ها عوض شدند. اینبار انگار یکهو تقویم ورق خورده و افتاده وسط بهمن! کولاک و قندیل های آویزان از سقف ها و مه و هر آنچه که شهری در حوالی دامنه ی کوهستان وسط زمستان می تواند به خود ببیند الان  در دومین ماه از فصل بهار اتفاق افتاده! به عکس نگاه میکنم و ته دلم به هوای آنجا می گویم دمت گرم! شاید هم سرد :) . می گویند آب و هوا روی خلقیات اهالی آن شهر تاثیر می گذارد، به همین دلیل است که شاید من اینطور شدم. غیر قابل پیش بینی، که حتی گاهی خودم، خودم را شگفت زده می کنم. حتی از شما چه پنهان گاهی از خودم میترسم! اصلا همین که در بهار زمستان می شود یعنی شهر من، هم بهار را میخواهد هم آفتاب را و هم برفش را! همین است که هیچوقت برای انجام "یک" کاری قانع نمی شوم و همزمان دلم خیلی چیزها میخواهد برای انجام دادن . چیزهای بی ربطی که در دو جهت کاملا مخالفند! دست خودم نیست. آب و هوا تاثیرش را گذاشته...

  • شاهزاده شب
من پاییز رو زیاد بلد نیستم، پاییز ما یک ماه بیشتر نبود و مهر که از نیمه میگذشت آسمون سفید و سفیدتر می شد و به انتهای مهر که می رسید زمین رو در سفید بودنش شریک می کرد. من پاییز رو زیاد بلد نیستم اما تا دلت بخواد زمستون رو از برم! من از میون برف زاده شدم و نصف سال رو با یک سفیدِ محض گذروندم با بارشِ خدا! اولین برف ِ پاییزی که میباره چشمامون می درخشه و قلبامون به وجد میاد. هیچوقت برامون تکراری نشد این برف باریدن های پی در پی... 
پاییزه و من دورم، و اینجا پاییزش زرده نه سفید و چشمای من عادت نداره به این رنگ ها، نگاهم به آسمونه و در محال ترین حالت ممکن امید دارم اینجا هم سفید شه. بعدِ چندین سال این اولین باری بود اولین برف پاییزی رو نبودم تا با ذوق عکسشو بگیرم و نشون بقیه بدم، تا با ذوق بذارم تو شبکه های اجتماعی . اینبار من اینورِ خط بودم و یه تماشاگر و حال ِ منو فقط خودم میفهمم...

  • شاهزاده شب
وقتی آسمان سفید مطلق است! وقتی شروع می شود یک سرمای گرم میاید . وقتی بر زمین می نشیند آنجاست که همه ی رنگ ها را، همه ی گناهان را ، همه ی سیاهی ها را ، همه ی لکه ها را می پوشاند، آن جاست که همه یک رنگ می شوند . تکرنگ سفید! آنجاست که همه برابرند برف درست مثل خداست ، که لکه های قلبت را نادیده میگیرد و میپوشاند، مثل خدا همه گناهانمان را می پوشاند. برف یعنی فرصت دوباره!
هردانه دانه ی برف ماموریتی در زمین دارد.
هردانه ی برف یعنی "سیاهی را پاک کن " یعنی سفید شو !!
روح خدا در تک تک دانه های برف نهفته است.
هر درخشش برف چشمک خداست، هردانه برف یعنی خدا امیدوار است
    
 
 
   هی ...!
              نگاه کن!
              
                    از آسمان خدا می بارد!


*دست های دلت را باز گذاشته ای؟ 

*برف یعنی خدا...
 *از هوای برفی فرار نکن ...فرصت ها را بگیر!
 * هیس! فقط نفس بکش!
 * دلم حرف های یک "تو" میخواهد! میدانی که...
 *من حالم خوب است فقط نمیدانم چرا در جواب "چه خبر"ها دیگر "سلامتی" گفتنم نمیاید!
  • شاهزاده شب

.::AvA::.