قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

ماها موجودات عجیبی هستیم، از شما چه پنهان وقتی خیره می شوم به آنسوی خط زرد، مِیلی در من سر به فلک می کشد که همین حالا بپر! و یا وقتی به آن سیاه مطلق زل می زنم چیزی در درونم به قلیان می افتد که بدو! و نگاهم را می دزدم. انگار یک هیولای بزرگی درونمان خفته که گاهی فقط یک قلقلک کوچک می تواند بیدارش کند و ما را به نیستی ببرد. دارم فکر می کنم در کجاهای زندگی، در چه لحظه هایی، این هیولای درونمان بیرون آمده و مارا وادار کرده از خط زرد بپریم و پریدیم و تکه ای از عمرمان را، گاهی شاید حتی قلبمان را کُشتیم. یا کِی فریاد زده بدو و ما با پاهای خویش قدم به تاریکی گذاشتیم و گم شدیم و دست و پا زدیم. کاش لحظه هایمان هم از این بلندگوها داشت و کسی آن پشت مارا با دوربین می دید و  داد میزد خانم لطفا از خط زرد عقب تر بایست! نمیدانم شاید هم هست و ما نمی شنویم. شاید بلندگوهایمان را خاک گرفته و صدا نمی آید شاید هم خراب شده. میدانی قسمت بد ماجرا کجاست؟ اینجاست که گاهی تا نپریم و دنده هایمان خرد نشود و دردمان نیاید نمیفهمیم که اینجا بعد از آن خط زردی بود که ندیدیم...

  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۱۳)

  • آقاگل ‌‌
  • این رنگ زرد مترو و اون سیاهی تونلش یک کشش عجیب ایجاد می‌کنه که آدم دلش می‌خواد بپره واقعاً. بپره تا ببینه چه اتفاقی رخ میده. تا مطمئن بشه دنده‌هاش خرد میشه یا نه.
    پاسخ:
    آره چون ما دیوونه ایم :))
  • ریش قرمز (میلاد)
  • خیلی موارد هم هست که بلندگو عربده می زند که جان مادرتان نروید، اما نمی خواهیم توجهی کنیم ...
    پاسخ:
    آره خودمونو میزنیم به نشنیدن..
  • ح م کامران نیرومند
  • ترس چیز خوبیه برا حفاظت از خود و اطرافیان که دوستشان داری و دوستت دارند، البته فقط برا خدا میشه از خط زرد پرید، یا حق خوب و سلامت باشی شازده خانم.
    پاسخ:
    بله
    ممنونم :)
  • آسـوکـآ آآ
  • اگه با خودمون روراست باشیم میبینیم که واقعا خودمون تمام خط زردها رو میبینیم و میشناسیم... 
    پاسخ:
    گاهیم تظاهر می کنیم نه این اون خط زرد نیست و خودمونو گوش می زنیم :/
    گاهی وقت ها آدم دوست داره تو اون تونل های سیاه قدم بزنه... 
    آدم حس میکنه شاید اون جا پر از درهای مخفی باشه :دی
    پاسخ:
    آره دقیقا :)))
    یه همکلاسی داشتیم کارمند مترو بود
    میگفت یه روز توو اداره رفتم در یخچال رو باز کردم دیدم یه دست توشه :|
    دست بنده خدایی بود که خودکشی کرده بود و میگفت زیاد اتفاق میوفته خودکشی :|
    پاسخ:
    چقدر تلخ :(
    سلام عزیزم 
    قربونت برم دلم برات تنگ شده بود رفیق قدیمی 


    پاسخ:
    کفسان عزیز :)
    منم خیلی دلم تنگ شده بود. خوشحالم هستی هنوز 
    سلام 
    من اهل ریسک نیستم پس نزدیک خط زردهای زندگیم نمیشم بیشتر دوست دارم از تجربیات دیگران استفاده کنم اما اگر چیزی با منطقم همسو باشه تا انتها میرم و به دیگران ثابتش می کنم 
    موفق و موید باشید 
    پاسخ:
    ممنون
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • اووووف... آی گفتی

    حالا برعکسش هم هست

    خیلی وقتا میدونیم داریم چی کار میکنیم. اما انگار دلمون میخواد غلط کنیم :)))) 

    پاسخ:
    هزار سال بود وبلاگمو نخونده بودی، نه؟ :)))))

    اره دقیقا انگار دوست داریم خودمونو اذیت کنیم :))
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • شایدم ده هزار سال. ماشالا تو هم پر کار بودی. هر چی میرم نمیرسم :)))))) تازه تو این چند روز که برگشتم فعلا فقط تو و مجید و حانیه رو خوندم! 

    پاسخ:
    آره من گاهی مینوشتم‌ :))
    مجیدم پرکار بوده این‌چند روز :)
    بخون بخون :)))
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • مجید باز پستاش کوتاهه. اما من سبک جدید نوشته های تو رو دوست دارم. 

    پاسخ:
    سبک جدید؟ عوض شده مگه 
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • به نظر من آره

    پاسخ:
    نه بابا من قبلا هم داشتم از این نوشته ها 
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • خب الان بیشتر شدن شاید

    پاسخ:
    🤔🤔
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    .::AvA::.