قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح

مثل همیشه، هرچند وقت یکبار که سر میزنم به خونه قبلیم -بلاگفا- امروزم سر زدم و با دیدن تعداد کامنتا تعجب کردم که چرا یکی بیشتره؟ یعنی کیه؟ انتظار داشتم تبلیغی یا یه کامنت "به منم سربزن" ببینم ولی با این مواجه شدم. نمیدونم چطور احساسمو بیان کنم، یه لبخند گنده نشست رو لبم، اصلا چی بهتر از اینکه کسی پشت کلماتتو لمس کنه؟  خواننده های زیادی ندارم و فقط تعداد انگشت شماری هستن که واقعا میفهمن منظور کلماتم چیه . همیشه دلم میخواست بصورت ناشناس بنویسم، همیشه دلم میخواست هویتم معلوم نباشه، چون فقط فقط برای روح آدما می نوشتم و می نویسم و بس، بحث روح که درمیون باشه ظاهر چیز کم ارزشی هست. اینجا بود که قصرساخته شد و شاهزاده شب، نود درصد پست های قصرنوشت با فکر نیست، با دل هست. من چیزی رو که حس می کنم مینویسم ، چیزی رو که دلم میگه، این نوشته ها احساسی ، ادبی یا شاعرانه نیستن، از همه ی روحم جاری میشه ، هدفی که پشت این نوشته ها هست چیزی جز حقیقت زندگی نیست . من ادعایی ندارم ، چه بسا که بیشتر جملات، اول شخص جمع هست یعنی خودمم نیاز دارم به این کلمات که بشنوم. جمله ای که توی این کامنت میگه "چرا دل ها رو نمیبینیم؟" دغدغه ی هر روزه من هست که تو این نوشته ها هم مشخصه. من دنبال کامنت و لایک جمع کردن نیستم ، که تو بلاگفا چهارسال بدون تایید کامنت نوشتم، یادمه یه دوستی میگفت نمیشه برای نوشته هات کامنتی گذاشت چون جوری می نویسی حرفی برای گفتن نمیمونه، ولی خب گاهی دلم میخواد چراغتونو تو قسمت نظراتم روشن ببینم ، لبم پر از لبخند میشه :) بیایین تلاش کنیم روحمون بالا باشه نه جسممون


                                                                   قلبتون پرنور

                                                                شاهزاده شب

  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۶)

می فهمم حستو
خوشحالم که خوشحالی
با توجه به خلق هایی که از تو می بینم
به نظرم لایق همه این خوشحالی ها هستی
روزت پر از نور و محبت واقعی :)
پاسخ:
جز همون انگشت شمارایی :)
ممنونم
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • کاش این آدم ها...
    دانه های دلشان پیدا بود :)
    "سهراب سپهری"
    پاسخ:
    شایدم پیداست و باید با دل دید :)
    با تشکر از اینکه چراغمو روشن کردم!
    د:
    پاسخ:
    ممنونم :)))
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • خب من فکر می کنم (حداقل در مورد خودم) اونقدری نمی تونم دلشون رو اونطور که هست ببینم. اسم این کار رو می ذارم قضاوت!
    و یه مدته دارم سعی می کنم قضاوت رو بذارم کنار... چون به شدت این نوع نگاهم داشت رو روابطم با اطرافیان تاثیر منفی می ذاشت.
    از وقتی این کارو کردم زندگی خیلی برام راحت تر شده.
    می فهمی منظورمو؟
    پاسخ:
    نه من منظورم این نبود :/
    اینکه بشینیم و از حرفا و جملاتشون یاکاراشون حدس بزنیم دلشونو اصلا چیز خوبی نیست و همونطور که گفتی تاثیرمنفی داره، و این که با دل دیدن نمیشه با چشم و قضاوت ظاهری میشه
    من منظورم انرژیاست
    مثل همون که تو پست منشور قلب نوشتم
  • ثریا شیری
  • عاغا ما اومدیم ضمن روشن کردن چلچراغمون :دی عرض تشکر و خسته نباشید خدمت مردم فهیم ایران برای درک پستای خوشگل شما داشته باشیم.
    و بگیم که ساده ترین چیزی که در مورد مطالب این وبلاگ، نویسنده، و خواننده ها میشه گفت اینه: "هرچیزی که از دل بربیاد به دل میشینه"

    نوشته های دلیت برقرار بانو :)
    پاسخ:
    ثریا :)
    مرسی از چراغ سبزت
    درسته واقعا :)
    خب دوستان حقیقت رو نوشتن و جای حرف باقی نزاشتن!! بهتره ما صلوات بفرستیم و ینجا رو ترک کنیم تا پست بعدی :)))
    پاسخ:
    خیلی ممنون :)))
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    .::AvA::.